قرار ما ساعت دوازده شب

ساخت وبلاگ
گلاسگو، اسکاتلند، سال 1992 میلادی. هم اتاقی من پسری است از توکیو ، ژاپن. سال 1993 سال فارغ التحصیلی من است. مراسم را بی خیال می شوم. مراسم را زمانی جشن خواهند گرفت که از تعطیلی ما را خواهند انداخت: درست بین اتمام دروس و شروع کار در یکی از بیمارستانها به عنوان انترن. کلأ 4 نفر هستیم که تقاضای مراسم خصوصی را با رئیس دانشکده می دهیم. همگی خارجی هستیم؛ از ایران، لبنان و خدا می داند از کجای دیگر. آنها می خواهند به وطن برگشته و من در کمین اولین ماجراجویی در کشور پرتقال هستم. گور بابای مدرک پزشکی و دانشگاه گلاسگو "به خودم می گویم".... موهای بلند تا پایین کتفم را تراشیده و برای مراسم کت و شلوار پوشیده و کراوات می زنم. آنها که می خواهند تظاهر کنم تا مدرکم را به من بدهند بزار در رویای خویش بزیستند. بلیطم را خریده ام و هم اتاقی ژاپنی ام من را همراهی خواهد کرد. آکیکو پسری است که در گلاسگو فلسفه می خواند. چند روزی بیش نیست که وارد شهر "فارو" در جنوب پرتقال شده ایم. تماسی دارد از معشوقه اش در گلاسگو. می گوید که می رود و تا چند روز بعد بر می گردد. قرار است یک ماه با هم دور پرتقال بگردیم. قرار ما فلان روز در فلان بار ساعت 12 شب. 

در این حین با یک کارمند خط هوایی پرتقال "TAP" آشنا می شوم. 

روز موعود. ساعت مقرر. در فلان بار هستیم. 

آکیکو بر نمی گردد. خبری از او نیست. 23 سال از آن ماجرا می گردد و هنوز خبری از او نیست....

سال 1390 شمسی است و در شهسوار هستیم. "بهمن ژاپن" مردی است از دیار خودمان. او 26 سال است که در ژاپن زندگی می کند. از او خواهش می کنم که آکیکو را پیدا کند.... هنوز خبری نیست. 23 سال است که از ساعت 12 شب ان روز می گذرد. 

الان ساعت 12 و 16 دقیقه است و من در خاک پاک ایران ، در خانه گلی هستم......و هنوز خبری از آکیکو ندارم.......

شما چطور؟

آیا او را دیده اید؟.....

خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : قرار ما ساعت عشق,قرار ما راس ساعت دلتنگی, نویسنده : khoonegelio بازدید : 124 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55