خاطرات کوبا بخش اول

ساخت وبلاگ
تابستان 96میلادی بود. برای سفر به جنوب پرتقال رفته بودیم. سورنا بود و خودم. در آن سفر با کسی آشنا شدم که جرقه ای در من زد و حس کهنی را که ریشه آن به سالها عقب و انگلیس بر می گشت  و آن علاقه به یادگیری زبان اسپانیایی بود را در من زنده کرد. برای یادگیری زبان کوبا برای من یک انتخاب طبیعی بود. متفاوت. استوایی. انقلابی رمانتیک و ارزان. سفری که در اکتبر 97 آغاز و در ماه می 98 به اتمام رسید اما تأثیری در من گذاشت که تا امروز و این لحظه که به آهنگ های نابغه موزیسین کوبایی سیلویو ردریگز گوش می کنم ادامه دارد. با موسیقی سیلویو در یک خانه اشتراکی در شمال لندن و توسط یک هم خانه ایی انگلیسی سال قبل از سفر آشنا شده بودم.

روزی برای خرید نان صبحگاهی از خانه بیرون آمدم. خانه ایکه در آن اتاقی کرایه کرده بودم تا پلکان مشهور دانشگاه هاوانا بیش از صد متر فاصله نداشت. دیدم خیابان شلوغ است و نانوا که به من غریبه که کوپون جیره نان نداشتم به شکل قاچاقی و با قیمت آزاد نان می فروخت آنروز با توجه به حظور سنگین پلیس به من نان نداد. به سمت دانشگاه نگاه کردم دیدم فیدل کاسترو روی پلکان ایستاده و داره نطق می کنه. سریع رفتم خونه و دوربین کانن آ ای وان با اسلاید رنگی فوجی رو برداشتم و به سمت دانشگاه راه افتادم که بلکه چند تا پرتره از فیدل بگیرم. تونستم تا بیست متری پیش بروم ولی هر کار کردم نتونستم به او نزدیک تر شوم. دانشجویان که تجمع کرده بودند و به نطق او که موضوعش الان در ذهنم نیست گوش می دادند تمامی فضاهای خالی را طوری پر کرده بودند که اهدی نمی تونست از یک فاصله معین به فیدل و چند تا وزیر که دور رو برش بودند نزدیکتر بشه. از دور به چند تا عکس با لنز 135 بسنده کردم و خوشنود از اینکه فیدل رو در پوست و گوشت دیده ام غافل از اینکه چند هفته بعد او را در افتتاحیه نقاشی یک نقاش سرشناس شیلیایی دوباره خواهم دید....   

خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 109 تاريخ : سه شنبه 7 دی 1395 ساعت: 4:55