نیش ترمزی در این زندگی پر شتاب

ساخت وبلاگ
بهار که میشه انسان به جنب و جوش می افته. از رخوت او کاسته میشه. دوست داره راه بره، کوه بره فعالیت بدنی داشته باشه. امروز برای رفتن به بستنی فروشی اون خانم مهربان و خوش برخورد آرژانتینی که بستنی های خوشمزه ایی درست می کنه تصمیم گرفتم راه بروم. از کوچه باغها و محوطه اییکه دو الاغ قوه ایی رنگ بزرگ و زیبا در آن زندگی - می کنند گذشتم. به سه راه مدرسه دولتی رسیدم. اینجا باید به سمت چپ می پیچیدم که بعد از دویست متر و عبور از میدان که سمت راست آن دریا و سمت چپ آن مرکز جدید شهر است مستقیم بروم تا به مرکز قدیمی شهر برسم و آن بستنی فروشی. جمعیتی محلی پشت سر یک دستگاه مرسدس بنز مشکی حاوی یک تابوت تزیین شده با گل های رنگارنگ پیشرو مردی میان سال سر به پایین کت و شلوار مشکی با کراوان سه تیغه پشت مرسدس اقوام دوستان فامیل آشنا همه آدم حسابی فرهنگی آهسته و در سکوت به سمت گورستان شهر در حال حرکت بودند

به احترام ایستادم و به آنها به صورت تک تکشان نگاه کردم

زوج مسنی شیک پوش مرد با کت و شلوار سورمه ایی پیراهن سفید و کراوات مشکی صورت سوخته از آفتاب همسرش دامن هیکل قوی زن های کشاورز محلی اینجا دست در دست هم آن مرد برگشت و نگاه عمیقی به من کرد در یک لحظه در این دنیای غریب فهمی درکی تسلیتی بدون سخن و در سکوت بینمان رد و بدل شد 

رد شدند و من به مسیر خود ادامه دادم....

خونه گلی...
ما را در سایت خونه گلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khoonegelio بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 27 فروردين 1398 ساعت: 16:06